عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام



می گویم از کنار زیارت نرفته ها
بالا گرفته کار زیارت نرفته ها
اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا
این است روزگار زیارت نرفته ها
.
.
.
اما هزار مرتبه شکر خدا که هست
مشهد در اختیار زیارت نرفته ها
باب الحسین (ع) قسمت آنان که رفته اند
باب الرضا قرار زیارت نرفته ها
.
.
.
گفتند شاعران همه از حال زائران
این هم به افتخار زیارت نرفته ها
علی رضایی”

بیستایی


شاعر مهدی زراعتی 
این بار گفتم از چه دلم غرق ماتم است
گفتا عزای مادر سادات عالم است
باید دوباره کار خود از سر بگیرمُ
مثل همیشه اذن ز حیدر بگیرمُ
زان پس وضو ز چشمه ی کوثر بگیرمُ
رخصت به ذکر نام تو مادر بگیرمُ
کودک صفت به مادری ات عشق می کنم
کودک نشد به نوکری ات عشق می کنم
عطری که از حوالی جنت رسیده ای
موجی که تا کرانه ی عصمت رسیده ای
سیبی که بر درخت نبوت رسیده ای
چون لشکری که بهر ولایت رسیده ای
نُه سال با پیمبر و نُه سال با علی
دادی به هر دوشان زِ ازل دستِ یا علی
تو اُمّی و علی و پیمبر دو باب من
برگردد از ازل به شما انتصاب من
حیدر ابوتراب و تو اُمُّ التّرابِ من
بودن، نبودن تو، حضور و غیاب من
همچون که اصل کوزه گری فوت آخر است
خَلق تو اصل مطلب لَولاکِ» داور است
ای بهترین ترانه ی لب های مرتضی
همدست دست حیدر و همپای مرتضی
مام دو مریم و دو مسیحای مرتضی
پهلو گرفته کشتیِ دریای مرتضی
بانو شما خلاصه به هجده نمی شوی
دنباله دار هستی و کوته نمی شوی
این روز ها وخامت حال ات کُشد مرا
ماه علی، خسوف و هلال ات کُشد مرا
زینب نبیندت که چنین راه می روی
خود را کشیده روی زمین راه می روی
حیف از نگاه خانه که مبهوت کرده ای
با خنده ای که صبح به تابوت کرده ای
حیدر غریب گر شده خانه نشین شده
برگوی چه روی داده، حسن هم چنین شده
بعد از تو مرتضی، اَلِف اش دال می شود
حیدر هُمای رحمت بی بال می شود
یک روزِ او حکایتِ یک سال می شود
بانو مگو علیِ تو غَسّال می شود

Mehrnews.com


 

غربت کوچه ها چه سنگین است

گریه ی بی صدا چه سنگین است

 

مادری بی دلیل ناله نزد

ضربه ی بی هوا چه سنگین است

 

زن همسایه سر تکان میداد

دست آن بی حیا چه سنگین است

 

سایه ات بر سر اهالی شهر

مادر این روزها چه سنگین است

 

بغض خود بشکن و خلاصم کن

بغض بی انتها چه سنگین است

 

رفتی و آستین به دندانند

گریه ی مرتضی چه سنگین است

 

مسعود اصلانی

برگرفته از وبلاگ من غلام قمرم 

شعرِ شاعر




اگر چه دل به پای عشق پا نیست

ولی یکدم ز کوی تو جدا نیست

چه سرّی خفته در قاموس چشمت

که معنادار تر از اِنّما نیست

عجب حرزیست بر لب های مستت

که بالادست آن بالله دعا نیست

بزن تیری به قلبم با نگاهت

مرا از جان فدا کردن اِبا نیست

مگردان رو، مچرخان چشم ارباب

دری بر من به جز کوی تو وا نیست

محل بگذار و منّت این گدا را 

کسی که با تو باشد بی بها نیست

به مشی ِ آرمانیّ ظهورت

خط سیری به غیر کربلا نیست

به جز این هیچ کهنه آرزویی

به قلب پاره ی خون خدا نیست :

بزن سیلی به دشمن ( قنفذ ) تا بداند

که یکدست تو مولا بی صدا نیست

 رضا دین پرور


نگاه منتظر


هزار مرتبه گر سر برند از بدنم
خدا نیاورد آن دم کـه از تـو دل بکنم
بـه نوک نیزه مجسم کنم جمالت را
بـه چوب محمل زینب جبین دل شکنم
 
تمام عمر سخن از تـو گفته ام چـه شود؟
کـه وقت مرگ بود نامت آخرین سخنم
گریستم بـه تـو، یک عمر و از تـو می‌خواهم
در آخرین نفسم باز بر تـو گریه کنم
 
در آشیانه تن با تـو بوده ام مانوس
مباد بی تـو از این آشیانهِ پر بزنم
سری کـه خاک تـو نبود بـه دورش اندازم
دلی کـه بر تـو نسوزد در آتشش فکنم
 
بـه خاک کربلا سجدهِ کرده ام عمری
کـه بوی تربت پاک تـو خیزد از کفنم
کریم تر ز کریمان روزگار تویی
گناه کارتر از هر گناهکار منم
 
بـه چشم مـن نگهی کن کـه وقت جان دادن
تـو را نگه کنم و جان برآید از بدنم
ز سرشکستگی میثم از گنه فریاد
مگر بـه سنگ شـما خانواده سر شکنم

پارس ناز 



شوق زیارت تو

 
در سینه‌ام شرارۀ غم موج می‌‌زند

وقتی دلم به سمت حرم موج می‌‌زند
 
وقت نماز جای دعای قنوت هم

فکر حرم فقط به سرم موج می‌‌زند
 
زیباست رقص پرچم گنبد طلای تو

زیباتر آن زمان که علم موج می‌‌زند
 
در دست‌های خالی من سائلی، ولی

در دست تو عطا و کرم موج می‌‌زند
 
ایمان و آبرو و شفاعت، شفا و عشق

درخاک تو قدم به قدم موج می‌‌زند
 
فرقی نمی‌کند به خدا عشق کربلا

در سینۀ عرب و عجم موج می‌‌زند
 
هر وقت نام کرببلا می‌‌رسد به شعر

در دست شاعر تو قلم موج می‌‌زند
 
شوق زیارت تو نه تنها به قلب ما

بلکه به قلب فاطمه هم موج می‌‌زند


کرب و بلا
 


 
تمام عمر نهم سر بـه خاکِ این درگاه
کـه لحظه ای تـو کنی زیر پایِ خویش نگاه
بـه دامنت ز ازل چنگ مـن گره خورده
بر آن مباش کـه دست مرا کنی کوتاه
 
تـو و کشیدن دامن ز دست مـن؟ هیهات
مـن و جدایی از این آستان؟ معاذالله
اگر تمامِ زمین را نهند بر دستم
گر از سپهر بـه جنگم بیاورند سپاه
 
نه دست میکشم از دامن محبت تـو
نه رو نهم بـه در دیگری از این درگاهِ
سفید رو چو تـو نشنیده و ندیده کسی
کـه روی خویش نهد بر روی غلام سیاه
 
بـه غیر روی تـو، ای آفتابِ هردو جهان
کسی ندیده زخاک تنور تابد ماه
رسد چو نغمه قرآن بـه گوش در چشمم
سرت بـه نوکِ سنان، جلوه میکند ناگاه
 
چهارده سده بگذشته وهنوز هنوز
دل شکسته مـا با سرت بود همراه
بـه زیر کعب نی و تازیانه عترت تـو
 
بـه قلبِ خصم نهادند حسرتِ یک آه
بـه غیر باب عنایات و رحمت و کرمت
کجا بـه میثم آلوده میدهند پناه؟

پارس‌ناز



می‌خرم برجان خود درد و بلای روضه را
می‌کشم برصورتم دست شفای روضه را
 
پیش تو آخر سیاهی روسپیدم می‌کند 
دوست دارم پرچم بزم عزای روضه را
 
کربلا قسمت نشد، عیبی ندارد لااقل
ای خدا از ما نگیری کربلای روضه را
 
نام تو آمد میان، پس می‌شود احساس کرد
بوی سیب سرخ جاری در فضای روضه را
 
مادرت با هر حسین» ما به سینه می‌زند
می‌نشیند ابتدا تا انتهای روضه را
 
از بلا و از مریضی جسم و جانش بیمه ست
مطمئناً هرکسی خورده غذای روضه را
 
مزه‌اش زیر زبانش هست تا پایان عمر
نوش جان کرده کسی که قند و چای روضه را
 
در قیامت می‌شود محشور هرکس با کسی
با خودت محشورکن ما بچه‌های روضه را
 
محمد حسن بیات لو

کرب و بلا


شاید امسال بیایم حرمت؛ یا شاید …
سر و کار دل من هست, فقط با شاید»
باز هم دفتر خود را بزن ارباب, ورق 
اصلا افتاده کسی از قلم آقا !؛ شاید
فکرش افتاده شبیه خوره‌ای بر جانم
از منِ زشت, بَدَت آمده حتی؛ شاید
می‌روم گم بشوم از نظر مردم شهر 
تا شوم در حرمت پیش تو پیدا شاید
آه, بیرون نکن ارباب مرا راه بده
که به دردت بخورم روز مبادا شاید
می‌روم تا متوسل بشوم بر مادر
برگه‌ی نوکری آنجا شود امضا شاید
باید انگار, شهیدت شوم آن هم گمنام
تا قبولم بکند حضرت زهرا شاید …
رضا قاسمی


حدیث اشک



مارا هم از مقتل صدایی کن حسین جان 
دل های مارا کربلایی کن حسین جان 

جام شهادت را به کام ما بنوشان 
این عمرها را هم خدایی کن حسین جان 

یاران همه بار سفر بستند ورفتند 
جاماندگان را هم صدایی کن حسین جان 

رقص جنون در آتش خون حاجت ماست 
در راه خود مارا فدایی کن حسین جان 

ما خاک این درگاه را خوردیم یک عمر 
با ما فقیران آشنایی کن حسین جان 

این لشگر عشق است و ما سرباز عشقیم 
بر لشگر عشقت دعایی کن حسین جان 

بین قنوت و سجده از رخ پرده بر داشت 
وجه خدایی را رونمایی کن حسین جان 

یا لیتنا کنا معک ورد لب ماست 
در حنجر ما هم نوایی کن حسین جان 

ای ساکن دیر و تنور و تشت ونیزه 
در جان ما هم روشنایی کن حسین جان 

مارا فنای کربلای خویش فرما 
دنیای مارا نینوایی کن حسین جان 

دنیای ما عقبای ما این خیمه گاهت 
تا خیمه خود رهنمایی کن حسین جان

ما را گنهکاران دنیا نام بگذار 
اما قیامت غم زدایی کن حسین جان 

از ارکیان تا عرشیان راهی دراز است 
ماراهم آخر کربلایی کن حسین جان

محمل




 

حُب الحسین رشتۀ تحصیلی شـــماست

دانشسرای عشق و جنون شهر کربلاست

 

 

در مبـحـث حسـین شـنـاسـی مـوفــّـقـید

موضـوع بـحث سینه زدن پای روضه‌هاست

 

 

تــا روز حـشر مــدرکتــان را نـمی‌دهـند

بــرگ قبــولی هــمه در پــــوشۀ خـداست

 

پــاییـن کــارنــامۀ هــر کـس نوشته اند

ایــن مُـهر سرخ، مُهر شـهنشاه کـربلاست

 

مـحــشر کـنـار درب جـنــان داد می‌زنیــد:

مــردم نـدیـده ایـد کــه آقـای مـا کجـاست؟!

 

تنها به عشق اوست که اینجا رسیده‌ایم

جنــت بــدون حضـرت اربـاب بی صفـاست

 

نـــاگـاه جبــر ئیــل امــیــن نــالــه می‌زنــد:

آقایتان حسین، همان مرد سرجداست؟!

 

محشــر دوبــاره از غــم او ســینه مـی‌زنـید

آنجــا خــدا به خیر کند، محـشری به پاست

حصار عشق


سلام! ای سلام خـدا بـر سـلامت


درود! ای کـلام الهــی، کــلامت!


تو هم سجده؛ هم سیدالساجدینی


که قلب حسین است بیت‌الحرامت


مسلمـان نباشم نبـاشم نبـاشم


ندانـم اگـر بـر خـلایق امـامت


سلام خدا بـر سجـود و رکوعت


درود خـدا بـر قعــود و قیـامت


حجر بر در خانه‌ات قطعه سنگی


مقـام آورد سـر بـه پای مقامت


تو حَجّی صلاتی زکاتی جهادی


تو ممدوح بـا نامِ زین العبادی


تو در تیرگــی‌ها سـراج المنیری


تو همچون پیمبر، بشر را بشیری


سمـاوات و عرشند در اختیـارت


تـو آزادۀ عالمـی، کـی اسیـری؟


تو در کنـج ویرانه‌ها هـم بهشتی


تو در زیــر زنجیرهـا هـم امیری


به پای تو سر کرد خم سربلندی»


تو تنها به نزدِ خدا سر به زیری


یمِ هشت بحری و درِّ سـه دریا


ولـی خداونــد حــیّ قدیـری


تو قدر» و تبارک» تو فرقان» و نوری»


تو عیسـی تـو گردون تو موسی تو طوری


تو با خطبه‌ات شام را شـام کردی


تو همچون علی فتح اسـلام کردی


تو از شـام، پیغـام خـون خـدا را


به هر عصر و هر نسل، اعلام کردی


تو بـر روی دشمـن نمـودی تبسّم


تو حتی به مروان» هم اکرام کردی


تو دل پیش زخـم‌ زبان‌هـا گشودی


تو دعـوت ز سنـگِ لبِ‌ بـام کردی


تو در کوفه یک لحظه دخت علی را


بـه اوج خروشیــدن آرام کــردی


تو با صبر و با حلم و با استقامت


بـه قـرآن بقـا داده‌ای تا قیامت


تو زمزم، تو مروه، تو سعـی و صفایی


تو فرزنـد کعبـه، تـو خیـف و منایی


تو قرآن، تو احمد، تو حیدر، تو زهرا


تـو در حُسـن، آیینـۀ مجتبــایی


امامـی و، پیغمبــری از تـو زیبد


کــه تنهــا پیــام‌آورِ کــربلایی


کلامت بوَد وحیِ صاعد چه گویم


تــو از پــای تـا سر کلامِ خدایی


دعـا بــر دهـان و لبت بوسه آرد


همانــا همانــا تــو روح دعـایی


چه بهتر که میثم» ثنای تو گوید


بـرای تـو خوانـد، بـرای تو گوید

غلامرضا سازگار


نگاه منتظر


سلام حضرت دلبر، سلام قرص قمر!✋
مژده که ماه طلوع کرده در افق آسمان بنی هاشم
شاه می‌آید، ماه می‌آید، کودکان حرم را پناه می‌آید.
بنگر که چگونه او ادب و وفا را به غایت به همراه آورده، بعد از شاه به دنیا می‌آید و قبل از شاه به میدان می‌رود!
بیا که تا نور دیدگان مولا باشی
بیا تا شاد شود ابوتراب (ع) به برازندگی‌ات برای سرداری
بیا که تنها امید زینب (س) تویی در شب‌های پر اضطراب نینوا.
بیا ای ساقی حرم آلُ الله (ع).
پرچم آل عبا (ع) در دستان توست.
خیمه‌های خدا را پناه، دستان توست.
گرچه در حمایت از خون خدا (ع)، از هم جدا دستان توست.
نیکوترین شاهد عشق و وفا دستان توست.
به آب می‌اندیشم و به عطش لبهای خشکت،
چه کردی با آب که سالهاست حسرت به دل، حیران و سرگردان به دور تو میچرخد!؟
از شجاعت و رشادتت بگویم یا از وفاداری و ادبت!؟
از سرداری و علمداریات بگویم یا از مهربانی و عطوفتت!؟
ای پدر فضیلت‌ها، یا ابوفاضل
ای ماهتاب درخشنده شبهای ظلمانی خاک
بر ما بتاب که سخت تاریکیم
الا یا ایها الساقی»، جرعه‌ای از زلال مشک معرفتت بر ما بنوشان که بی حد و حساب تشنه‌ایم.
#حضرت_عباس
#دلنوشته 
@KarbobalaChannel


سال‌ها گفته بودی و شنیده بودی، زمزمه کرده بودی و گریسته بودی، بیتاب شده بودی و گریبان‌ چاک کرده بودی  و حالا.زمان آن است که یک‌عمر دل‌تنگی را فراموش کنی!


وقتش رسیده که در میان گریه بخندی و با خنده از شوق اشک بریزی.


یادش به خیر در دنیا همیشه می‌گفتی:


بهشت ارزانی خوبان عالم


بهشت من تماشای حسینه


حالا این بهشت، این تو، این هم.


چطور می‌توانی عطش یک‌عمر را با دیدنش خاموش‌ کنی؟


سرور جوانان بهشت اینجاست و دوستانش شیرینی لحظه‌ دیدار را حس می‌کنند.


بهشت اینجاست، مبهوت حسین و حداث الحسین (ع)
 
امام من، روز میلادتان، دلم را خوش می‌کنم که عیدی‌ام را از دست شما بگیرم!


وعده‌ ما روزی که خواهد آمد، وقتی‌ که دیگر حنای بهشت هم، پیش تو رنگی ندارد


KarbobalaChannel@


پر کرده بوی سیب، امشب کوچه‌ها را
 
دادند بر شیر خدا، خون خدا را
 
زرگر شناسد قدر زر را، پس نداند
 
جز فاطمه کس، قدر مصباح الهدی را
 
شش ماهه دنیا آمده، چون بیش از این‌ها
 
طاقت ندارد بی کسی مجتبی را
 
این طفل از روز نخست آفرینش
 
دیوانه کرده هم غریب هم آشنا را
 
این کیست که شد روضه خوان او خدا و
 
با ماجرایش پاک کرده انبیا را
 

باشگاه خبرنگاران جوان


است و دلم کرببلا می خواهد
کربلا هم که دلِ غرقِ صفا می خواهد

چه کنم من که ندارم بجز این قلبِ سیه
دلِ من از تو حسین قدری دوا می خواهد

روضه ی آب و عطش گر چه ملول است و ولی
دلِ بشکسته و صد شور و نوا می خواهد

شد و مادر به حرم آمده است
وا که این صحنه عجب حال و هوا می خواهد

آخر این غرقِ گنه را چه به این حال و هوا
دلِ من جرعه ای از آبِ شفا  می خواهد

کی شود قسمت من هم بشود کرببلا
دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد

شاعر : هستی محرابی

امام هشت


شد و مادر به حرم آمده است


وا که این صحنه عجب حال و هوا می خواهد


آخر این غرقِ گنه را چه به این حال و هوا


دلِ من جرعه ای از آبِ شفا  می خواهد


کی شود قسمت من هم بشود کرببلا


دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد


شاعر : هستی محرابی


امام هشت


لحظۀ دیدار پسر
بر پا بشود م کبری


آید ز حرم نالۀ زهرا
 
یک هفته نگه داشته غم‌های دلش را


تا لحظۀ دیدار پسر، تا
 
زیر بغل فاطمه را فضّه گرفته


با مریم و آسیه و حوّا
 
با قامت خم، چادر خاکی، رخ نیلی


تا صبح کند زمزمه برپا
 
پیراهن خونی شده بر دست بگیرد


آشفته شود عرش معلّا
 
مادر گرۀ معجر خود باز نموده


در لحظۀ بوسیدن رگ‌ها
 
آن موی به هم ریخته که در پس در سوخت


گردد ته گودال هویدا
 
این بوسه کجا! بوسۀ گودال کجا و


یادی کند از زینب تنها


مشخصات شعر
قاسم نعمتی
قصیده و غزل
اصلی
:
غنایی
-
فرعی
:
مرثیه
معیار و امروزی
معاصر

کرب و بلا



سلطنت جاوید

گفت ای گروه هرکه ندارد هوای ما سر گیرد و برون رود از کربلای ما
ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر نتوان نهاد پا به خلوت سرای ما
تا دست و رو نشست به خون، می نیافت کس راه طواف بر حرم کبریای ما
هم راز بزم ما نبود طالبان جاه بیگانه باید از دو جهان آشنای ما
برگردد آن که با هوسِ کشور آمده سرناورد به افسر شاهی گدای ما
ما را هوای سلطنت مُلْکِ دیگر است کاین عرصه نیست در خور فرِّهُمای ما
یزدانِ ذوالجلال، به خلوت سرای قدس آراسته است بزم ضیافت برای ما
حجت الاسلام نیّر تبریزی

پایگاه اطلاع رسانی حوزه


نام ما را ننویسید ، بخوانید فقط
سر این سفره گدا را بنشانید فقط
آمدم در بزنم ، در نزنم می میرم
من اگر در زدم این بار نرانید فقط
میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست
چند لحظه بغل سفره بمانید فقط
کم کنید از سر من شر خودم را ، یعنی
فقط از دست گناهم برهانید فقط
حُرّم و چکمه سر شانه ام انداخته ام
مادرم را به عزایم ننشانید فقط
صبح م به جهنم ببریدم اما
پیش انظار گنهکار نخوانید فقط
پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم
گوشه ای دامن ما را بتکانید فقط
حقمان است ولی جان اباعبدالله
محضر فاطمه ما را نکشانید فقط
سمت آتش ببری یا نبری خود دانی
من دلم سوخته گفتم که بدانید فقط
گر بنا نیست ببخشید نبخشید اما
دست ما را به محرم برسانید فقط


اس ام اس خور


تا که پرسیدم ز قلبم عشق چیست

در جوابم اینچنین گفت و گریست
لیلی و 

مجنون فقط افسانه‌اند
عشق در دست حسین بن علیست



سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند
غافل از 

واقعه روز حسابت نکند
ای که دم می‌زنی از عشق حسین بن علی
آنچنان باش که ارباب جوابت نکند

سایت علمی فرهنگی تحلیلی ظفرمند 


ـوایقظتنی لما ذرات فی سمائک و ارضک؛

[۲۱]
 خداوندا! تو بیدارم کردی به آنچه در زمین و 

آسمان آفریدی».
ـ اللهم اجعلنی اخشاک کانی اراک؛

[۲۲]
 خدایا چنان خشیت از خویش را بر دلم انداز که گویا تو را می‌بینم.»
ـ الهی. منک اطلب الوصول الیک، وبک استدل علیک، فاهدنی بنورک الیک؛

[۲۳]
 خدایا از تو خواهم که مرا به خود رسانی و به وسیله ذاتت به خودت هدایت نمایی. پس مرا با نور خویش به خویشتن برسان».
ـ انت الذی اشرقت الانوار فی قلوب اولیائک حتی عرفوک و وحدوک. ماذا وجد من فقدک؟ و ماالذی فقد من وجدک؟؛ 

[۲۴]
 تو نور معرفت را بر دل اولیایت تاباندی، تا این که تو را شناختند و موحد شدند. کسی که تو را ندارد، چه دارد؟ و آن که تو را دارد، چه ندارد؟».
بدون تفسیر و تفصیل، از این فرازها استفاده می‌شود که امام حسین علیه‌السّلام با علم و بصیرت درونی، خشیت قلبی، دلبستگی و حب الهی، و تمسک به 

نور خداوندی به حالتی رسید که زمین و 

زمان را تحت تاثیر قرار داد!
او در زمان پدر، در شهر 

کوفه، در حالی که قحطی و بی آبی آن سامان را تهدید می‌کرد و مردم را به زحمت انداخته بود، به امر مولا

امیرمؤمنان به دعا پرداخت؛ هنوز از راز و نیاز کنار نکشیده بود که 

باران رحمت نازل شد و نشان داد که حسین در عالم تکوین» مؤثر است!. 

[۲۵]

۲۱.

↑ مفاتیح نوین، ص۸۱۹.

۲۲.

↑ مفاتیح نوین، ص۸۲۳.

۲۳.

↑ مفاتیح نوین، ص۸۳۸.

۲۴.

↑ مفاتیح نوین، ص۸۳۹.

۲۵.

↑ 

مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۸۷.  


عمریست دلم را به این جمله خوش کرده ام:
(هیچکس را تا به بلای کربلا نیازموده اند
از دنیا نخواهند برد)


ویکی فقه

کربلا نرفته ها



#شب_زیارت

#مخاطب‌_خاص


به چه مشغول کنم 

دیده و دل را که مدام.

دل تو را می‌طلبد؛

دیده تو را می‌جوید!


#مخاطب‌_خاص

#سلام_بر_حسین


هرکس گره‌ای از

مشکلات مؤمنی باز کند.

و مشکلش را برطرف نماید.

خداوند متعال، مشکلات دنیا

و آخرت او را اصلاح می‌نماید!

[ ‌امام حسین(علیه‌السلام) ]


بحارالانوار، جلد۷۵، صفحه۱۲۲


#دلتنگی

#مخاطب‌_خاص


دلم را که غم می‌گیرد.

ناخودآگاه.

نگاهم فقط به سمت توست!

‌وقتی تو پناه حسینی هستی

که پناه عالم است.

به که تکیه کنم جز تو یا ابوفاضل؟!


.

@MokhatabTV3



گفتم که علی، گفت بگو سِرُّ الله                   گفتم که علی، گفت بگو عین الله

گفتم که به وصفش چه بگویم گفتا              لا حول و لا قوه إلّا بالله

 

******************************

 

بر عید غدیر عید اکبر صلوات


بر چهره‌ی نورانی حیدر صلوات


بر فاطمه 'س' این عید هزاران تبریک


بر یک یک اهل بیت کوثر صلوات


عید سعید غدیر خم مبارک باد



بیــــــــا فُطرُس مَلَک وقتشـــــــه حـــالـــــا

سلام منـــــــو ببـــــر خدمت آقــــــا

تا شایــــــــد بشه

برات منــــــــــم امضـــــــاء. . .

 

 

کربلا نرفتن سخت است.

کربلا رفتن سختتر!

تا نرفته ای شوق رفتن داری.

تا رفتی شوق مردن!

کربلا رفته ها می دانند

بعد از کربلا روضه ی حسین

حکم زهر دارد برای دل اوراق شده ی زائر!

آخر اینجا

دیگر عباس نیست

تا آرام شوی در حریم امنش.


               همین که نامِ بلندت به هر زبان افتاد 


                                            چه شور و وِلوِله ای در دل جهان افتاد

 

                برایِ ذکرِ مصیبت دلم گرفت آتش


                                            و سیلِ گریه و ماتم به عمقِ جان افتاد 

 

               به وقتِ غارت و حمله چه بر سرت آمد؟ 


                                           که شمر خسته شد و خولی از توان افتاد! 

 

               به روی نیزه و در جمع این حرامی ها


                                           رقیه(س) دید تو را و نفس ن، افتاد

 

              یزید بیشرف اما میانِ بزمِ شراب 


                                          به جانِ زخمِ سر و صورت و دهان افتاد 

 

              به رویِ طشت طلا و به پیشِ چشم همه


                                           چقدر روی لبت ردِّ خیزران افتاد!! 


حســـیݩ‌جانمـ♥️

                      نیمه‌شب‌شد
                                         شب‌خودش‌هم
                                                   مدتی‌خوابیده اسٺـ

            مݩ‌به‌یادٺ‌ڪربلا
                              گریاݩ و بیدارم هنوز •


 


عالم امروز پر از ماتم و رنج و محن است


گرد غم بر سر هر محفل و هر انجمن است


این چه شور است که بر پا شده در ارض و سماء


این چه سوز است که در سینه هر مرد و زن است


بانگ وفریاد به گوش آید از افلاک مگر


رحلت ختم رسولان و عزای حسن است

 

 

تشنه ی قطره‌ای از کوثر جام حسنیم


                                                    همه محتاج عنایات مدام حسنیم


به خدا شیعه و مأموم حسن بود حسین


                                                    ما غلامی ز غلامان غلام حسنیم


صلح او حافظ فتیان بنی هاشم شد


                                                   همه مبهوط زوایای قیام حسنیم

 

 

 

غم ِ غم می خورم و غم شده مهماندارم


غیر غم کس نبود تا که شود غمخوارم


پاره پاره جگر از میخ در و مسمارم


تیر باران شده از کینه تن و تابوتم


شهادت کریم اهل بیت تسلیت باد

 

 


یک وقت زخانه ات جوابم نکنی

                         با لفظ برو خانه خرابم نکنی

می ترسم از آن لحظه که روز عرصات

                         در زمره نوکران حسابم نکنی

پیش نظر انت م

                         بیچاره رو سیه خطابم نکنی

نزدیکی درب دوزخ  آقای بهشت

                         با بستن پلک خود عذابم نکنی

سوگند به جان مادرت ای آقا

                         شرمنده روی بوترابم نکنی

فردای قیامت سر حوض کوثر

                          با هرم نگاه خویش آبم نکنی

ای ساقی تشنه لب دلت می آید

                        مهمان پیاله ای شرابم نکنی ؟

                                                            وحید قاسمی


شعبان شد و حق، شور و شعف در می ما ریخت

از شهد شقایق سبب شادی ما ریخت

گر حضرت حق این همه می در پی ما ریخت

بر یمن قدوم سه یل کرب و بلا ریخت

 

حسینی مسلکان هنگام بینایی عین است

زمان اشتیاق اولیای عالمین است

ببالید ای گدایان حسین برخود که امشب

شب میلاد مسعود شهنشاهم حسین است

ولادت امام حسین علیه السلام مبارک باد

بیتوته

 


یک وقت زخانه ات جوابم نکنی

                         با لفظ برو خانه خرابم نکنی

می ترسم از آن لحظه که روز عرصات

                         در زمره نوکران حسابم نکنی

پیش نظر انت م

                         بیچاره رو سیه خطابم نکنی

نزدیکی درب دوزخ  آقای بهشت

                         با بستن پلک خود عذابم نکنی

سوگند به جان مادرت ای آقا

                         شرمنده روی بوترابم نکنی

فردای قیامت سر حوض کوثر

                          با هرم نگاه خویش آبم نکنی

ای ساقی تشنه لب دلت می آید

                        مهمان پیاله ای شرابم نکنی ؟

                                             وحید قاسمی


ولادت صاحب امان مبارک باد

**** **** **** **** 
عید نجـات بشر آمد 
حجّت ثانی عشر آمد 
مهدی موعود! 
حجت معبود! 
عید میلادت مبارک 
**** 
کرده جهان بوی خدا حس 
از نفست ای گـل نـرگس 
مسیح عالـم! 
قبلــۀ آدم! 
عید میلادت مبارک 
**** 
بر لب تـو ذکر خداوند 
بر لب زهرا گل لبخند 
یوسف زهرا! 
امید دل‌ها! 
عید میلادت مبارک 
تو آرزوی شهـدایی 
منقتم خون خدایی 
امید احمـد! 
روح محمّد! 
عید میلادت مبارک 
**** 
ای مــه دلربــای بابا 
قرآن بخوان برای بابا 
امـام قـرآن! 
تمـام قـرآن 
عید میلادت مبارک 
**** 
حیدر و احمد به تو نازند 
آل محمّـد بـه تـو نازند 
تو جان جانی 
جــان جهانی 
عید میلادت مبارک 
**** 
کعبـه بـود در انتظارت 
حسین گشته بی‌قرارت 
چشم سپاهت 
بود به راهت 
عید میلادت مبارک 

التماس دعای فرج

اللهم عجل لولیک الفرج

بلاغ


گدای کوی کریمیم و نان بهانه‌ی ماست
نظر به منظر جانان مراد و منظور است

چقدر غبطه خورم بر کبوتران بقیع
شکسته بال و پرم… قبر خاکی اش دور است

به قبر خاکی او سایبان بدهکاریم
برای گنبد و گلدسته نقشه‌ها داریم
مرضیه نعیم امینی

 

آید آنروز که آییم به ایوان طلات
با چراغ و علم و پرچم و گلدان طلات

چارده صحن بسازیم برای حرمت
چارده باب شود باز به دالان طلات

اسم هر باب بنام یکی از معصومین
زینت سر درِ هر باب به عنوان طلات

وسط صحن که افتد حرم پیغمبر
دور تا دور بسازیم شبستان طلات

 

باشگاه خبرنگاران جوان


اذان آخر

طبیبا وامکن زخم سَرَم را

مسوزان قلب زینب دخترم را

طبیبا کار من از درمان گذشته

زد آتش زخم سر این پیکرم را

طبیبا نسخه ننویسی که باید

اجل برچیند امشب بسترم را

ببند آنگونه فرقم را که در قبر

نبیند فاطمه زخم سَرَم را

من آن یارم که شستم در دل شب

تن خونین تنها یاورم را

درود زندگی را گفتم آن روز

که زد در کوچه قنفذ همسرم را

در و دیوار مسجد هست شاهد

که من گفتم اذان آخرم را

 

ستاره


لطف تو یارب! ازل است و ابد
این منم و این گنه بی‌عدد
روی سیه، بار خطا، فعل بد   
نمی‌زنی به سینه‌ام دست رد    یا واحد یا احد یا صمد
تشنـه لبم آب حیاتم بده   
 غرق گنـاهم حسناتم بده
از کرم خویش نجاتم بده   
 اگرچه باشدگنهم بی‌عدد   یا واحد یا احد یا صمد
بنده ولی بنـده شرمنده‌ام   
 رو سیه و زار و سرافکنده‌ام
باز به سوی تو پناهنده‌ام    
 ای همه عفو تو فراترزحد    یا واحد یا احد یا صمد
آمده‌ام تا کـه قبولم کنی    
وصل به اولاد رسولم کنی
سائل زهرای بتولم کنی     
جزکرمت هیچ ندارم سند   یا واحد یا احد یا صمد
مرا به قرآن پیمبر ببخش  
به اشک صدیقه ‌اطهر ببخش
به آخرین نماز حیدر ببخش  
که بوده ذکرم همه حیدرمدد  یا واحد یا احد یا صمد
عبـد فراری‌ام که برگشته‌ام  
غرق به خوناب جگر گشته‌ام
ببین به کار خویش سرگشته‌ام  
آخر کارم به کجا می‌رسد؟   یا واحد یا احد یا صمد
من که گنه‌کارترم از همه    
ز آخر کار خود کنم واهمه
به پهلوی شکسته فاطمه     
ببخش ورنـه آبرویم رود     یا واحد یا احد یا صمد

بیتوته

 

 

با گریه ایستاد، دوباره نگاش کرد

تسبیح را بدست گرفت و دعاش کرد

 

معلوم می شود که نمک گیر زینب است

 وقتى بجاى شیر نمک را غذاش کرد

 

افتاد یاد کوچه و پاى اش

وقتى مقابلش پدرش گیوه پاش کرد

 

از بس به وصل فاطمه اش اشتیاق داشت

در خواب بود قاتلش اما صداش کرد

 

بین دو سجده بود که فرق سر على

مانند ذوالفقار دودم شد.دوتاش کرد

 

شمشیر تا میان دو ابروى صورتش

طورى نشسته بود نمی شد جداش کرد

 

می خواست دست و پا زدنش بیشتر شود

شمشیر را میان سرش جابجاش کرد

 

اى روزگار! آخر على را زمین زدند

باید ازین به بعد جگر را فداش کرد

 

وقت وصال بود، دوباره خضاب کرد

وقت خضاب خون سرش را حناش کرد

 

بین حصیر پاره پدر را حسین برد

تا اینکه از قضا پسرش بوریاش کرد

 

علی اکبر لطیفیان

 

شعرِشاعر

 


خانه اش پایین آمده، ولی حجابش نه!!
به کمک کنندگان گفت: من خوبم. تا کسی به او دست نزند!!

شکوه در زمان جنگ!!
عفت در دوران برهنگی جهان!!

آفرین بر ن غزه. چیزهایی به ما آموختند که ما بلد نبودیم!!!
آفرین بر جامعهٔ پاکان و راستگویان 
 
#حجاب
#فلسطین

 

حضرت زینب (علیهاالسّلام) و دیگر بانوان حاضر در کربلا در طول مدت جنگ، هرگز در برابر مصیبت‌های جانسوز اختیار از دست ندادند و از حریم عفاف خارج نشدند. حتی پس از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) و هجوم لشکر غارت‌گر به خیمه‌ها، ن و دختران حرم اهل بیت تمام سعی و تلاش خویش را صرف حفظ حجاب و کرامت خویش نمودند. ابن طاووس در بیان ماجرای غارت خیمه‌ها چنین می‌نویسد: تسابق القوم علی نهب بیوت آل الرسول و قرة عین البتول حتی جعلوا ینتزعون ملحفة المرئة علی ظهرها و خرج بنات آل رسول الله و حریمه یتساعدون علی البکاء؛ مردم برای غارت خانه‌های اولاد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و نور چشم فاطمه (علیهاالسّلام) حمله بردند. حتی چادری که زن به کمرش بسته بود می‌کشیدند و می‌بردند و دختران و ن خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از خیمه‌ها بیرون ریختند و دسته جمعی می‌گریستند.» 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها