تمام عمر نهم سر بـه خاکِ این درگاه
کـه لحظه ای تـو کنی زیر پایِ خویش نگاه
بـه دامنت ز ازل چنگ مـن گره خورده
بر آن مباش کـه دست مرا کنی کوتاه
 
تـو و کشیدن دامن ز دست مـن؟ هیهات
مـن و جدایی از این آستان؟ معاذالله
اگر تمامِ زمین را نهند بر دستم
گر از سپهر بـه جنگم بیاورند سپاه
 
نه دست میکشم از دامن محبت تـو
نه رو نهم بـه در دیگری از این درگاهِ
سفید رو چو تـو نشنیده و ندیده کسی
کـه روی خویش نهد بر روی غلام سیاه
 
بـه غیر روی تـو، ای آفتابِ هردو جهان
کسی ندیده زخاک تنور تابد ماه
رسد چو نغمه قرآن بـه گوش در چشمم
سرت بـه نوکِ سنان، جلوه میکند ناگاه
 
چهارده سده بگذشته وهنوز هنوز
دل شکسته مـا با سرت بود همراه
بـه زیر کعب نی و تازیانه عترت تـو
 
بـه قلبِ خصم نهادند حسرتِ یک آه
بـه غیر باب عنایات و رحمت و کرمت
کجا بـه میثم آلوده میدهند پناه؟

پارس‌ناز


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها